پایان نامه: بررسی رابطه هوش هیجانی مدیران با پیشرفت تحصیلی دانشجویان …
نمودار (4-5): توصیف کمی متغیر مدیریت رابطه. 50
نمودار (4-6): هیستوگرام برای متغیر هوش هیجانی. 51
چکیده
هدف از پژوهش حاضر بررسیارتباط هوش هیجانی مدیران با پیشرفت تحصیلی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی کرمان می باشد تحقیق حاضر از نوع همبستگی است در این پژوهش مولفه های هوش هیجانی مدیران به عنوان متغیر پیش بین و پیشرفت تحصیلی دانشجویان به عنوان متغیر ملاک درنظر گرفته شده اند. جامعه آماری تحقیق را کلیه مدیران دانشکده های دانشگاه علوم پزشکی کرمان در سال تحصیلی 92-91 تشکیل می دهند جامعه تحقیق شامل 60 مدیر است که 49 مدیر در این مطالعه شرکت کردند. کلیه آزمودنیهای پژوهش پرسشنامه هوش هیجانی برادبری[1] وگریوز[2] (2005) برای سنجش هوش هیجانی و مؤلفه های وپیشرفت تحصیلی دانشجویان که تغییرات معدل کل هر دانشکده لحاظ گردیده است، موردسنجش وارزیابی قرار گرفتند. این ابزار از لحاظ اعتبار روایی آن 85% وپایایی91% می باشد .داده های جمع آوری شده با روش آماری استنباطی و آزمون همبستگی پیرسون انجام گرفته است. نتایج نشان می دهد که ضریب همبستگی پیرسون بین هوش هیجانی مدیران پیشرفت تحصیلی دانشجویان 78/0 است و از لحاظ آماری معناداری می باشد بین خود مدیریتی و آگاهی اجتماعی مدیران با پیشرفت تحصیلی دانشجویان رابطه معناداری وجود دارد. همچنین نتایج حاکی از عدم رابطه دو مولفه ی خودآگاهی مدیران و مدیریت رابطه مدیران با پیشرفت تحصیلی دانشجویان می باشد
1-1- مقدمه
هوش هیجانی به عنوان یک مفهوم جدید در روان شناسی حاصل در هم تنیدگی دو ذهن هیجانی وعقلانی است. هوش هیجانی رابطه متقابل عقل و احساس است واز آنجا که انسانها به طور غالب نه به طور عقلانی هستند ونه احساسی، از قابلیت فرد برای انطباق بامحیط اطراف و کنار آمدن با مشکلات زندگی، به کارکرد ترکیبی قابلیتهای عاطفی وعقلانی بستگی دارد.
امروزه هوش هیجانی موضوع مورد بحث بسیاری از تحقیقات وپژوهش های مربوط به بررسی تفاوتهای فردی شده است. توانایی پیش بینی موفقیتهای زندگی و نیز نقش اساسی این سازه در اغلب اختلالات روانی می تواند از دلایل علاقه به مطالعه هوش هیجانی باشد.
واژه هوش هیجانی نخستین بار درسال 1990توسط پیتر سالووی[3] از دانشگاه یل و جان مایر[4] از دانشگاه نیو همیشایر مطرح شده با این حال از نظر مفهومی (نه اصطلاحی) ریشه آن به هوش اجتماعی باز می گردد که در سال 1920 از سوی ثرندایک[5] مطرح شد. هوش هیجانی ثرندایک به توانایی فهم ومدیریت مردم وعاقلانه عمل کردن در روابط انسانی اطلاق میشود. ریشه مفهوم دیگر به اصطلاح هوش درونی فردی و میان فردی گاردنر[6] باز میگردد. با این حال همان طور که گفته شد آنچه عمومیت دارد و در ادبیات تحقیقی رواج پیدا کرد اصطلاح هوش هیجانی بود که توسط سالووی و مایر پیشنهاد گردید و در سال 1995 با انتشار کتاب گلمن تحت همین عنوان وجه عمومیتری یافت. آنها با اطلاع از اقدامات اولیه که در مورد جنبه های غیر شناختی هوش هیجانی شده بود، آغاز کردند. آنها هوش هیجانی را به عنوان یک شکل از هوش در نظر گرفتند و معتقدند که هوش هیجانی نوعی از پردازش است که شامل توجه به هیجانهای ارزیابی صحیح و دقیق آن در خود و دیگران نظم بخشی سازش یافته هیجانها و ابزار مناسب آنها میباشد. در تعریفی دیگر، بار – آن هوش هیجانی را دسته ای از مهارتهای استعدادها و تواناییهای غیر شناختی میدانند که با توانایی موفقیت فرد را در مقابله به فشارها افزایش میدهد.
همزمان با پیدایش و گسترش هوش هیجانی به عنوان روح زمان و یا گرایش فرهنگی یک دوره خاص به عنوان مجموعه ای از صفات شخصیتی (بار-ان[7] 2001، 145-140) به عنوان مجموعه ای از تواناییهای ذهنی (مایر، سالووی و کاروسو[8] 2000، 98-90) مطرح گردید. تلقی توانشی از هوش هیجانی اساسی را بر یادگیری توانایی های هیجانی و به کار گیری عملی آنها در حوضه های مختلف زندگی می گذارد. به عقیده ی مایر و سالووی توانایی دریافت و ابراز هیجان و نیز فهم ومدیریت
- ۹۹/۰۲/۳۰